دو تا داداش واقعی
سلام داداشی های مهربون دلم نیومد عکستون تو وبلاگم نباشه
دارم میام پیشتون
یه روز یکی از رفقام گفت برام یادگاری شهدایی بنویس
نوشتم
همه عمر برندارم سر از خمار ومستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
ناراحت شد و گفت این چی بود
من به شهدایی شدن از نگاه خودم نگاه میکنم
خدایا به اندازه ی همه ی افراد تفکر آفریده
خدایا به خاطر تفکری که به من دادی ممنونم
دو تا داداشی که وقتی یکی شهید شد اون یکی باورش نشد و رفت بالاسر جنازش و اون یکی هم با تیر زدن و میگن دست جنازه هاشون تو دست هم بود
شهدایی یعنی این یعنی تو هنوز نبودی که در دلم نشستی همین